loading...
تارنمای ذاکرین شهرری
نوکر شاه عبدالعظیم(ع) بازدید : 265 چهارشنبه 18 بهمن 1391 نظرات (1)

چگونگي تاسيس حسينيه حضرت ابوالفضل(ع)

از زبان كربلائي رنجبر گل محمدي

 

... روزگار ما رو به كهريزك كشيد.شب و روز يا جبهه بوديم يا تو هيئت ها.همسرم از اين وضع خسته شده بود.شرطي كه براي آمدن به كهريزك گذاشته بود، اين بود كه من فعاليت هاي اجتماعيم رو كم كنم و به خانوادم بيشتر برسم ،اما يه حادثه اي اتفاق  افتاد كه من عهدمو با همسرم شكستم.

يه شب قدر حدود ساعت 2،3 بود كه من از هيئت محله قبليمون(مختاري شاپور) بر مي گشتم ؛ناگهان تو خيابون شهيد درختي، نوجوان 12 ساله اي را ديدم كه تلوتلو مي خورد و راه مي رفت. اول فكر كردم مسموم شده، گفتم برم كمكش كنم ،اما وقتي رفتم جلو، ديدم دهنش بوي مشروب مي ده.بهش گفتم كجا مشروب خوردي؟در جواب من حرفاي زشتي زد.يه قنات از كنار خيابون رد مي شد.سرشو كردم تو آب. وقتي سرحال اومد آدرس جائي كه مشروب خورده بود رو داد.وقتي به آدرس رفتم،  ديدم داخل خونه اي يه عشرتكده است كه حتي شب قدر هم فعاليت مي كنه!!! متأسفانه هيئت هاي منطقه هم شب هاي قدر برنامه خاصي نداشتن.

اين شد كه تصميم گرفتم با هيئت هاي اين منطقه همكاري كنم و شروع كردم جووناي خوب اين محل رو شناسائي كردن.با اونا وارد يكي از هيئت ها شديم ، اما بعد ديديم اونا تصميم ندارن اونجوري كه بايد،كار فرهنگي بكنن و مي خوان به شيوه سنتي كار كنن ،حتي دوست نداشتن با شيوه ما آشنا بشن.

با هزار مشكل  از اونا جدا شديم. اولين جلسه هيئت خودمون رو تو خونه مرحوم علي آبنيكي، بدون بلندگو، برگزار كرديم.حتي استكان براي چاي دادن نداشتيم.بعد يه بلندگوي كوچك از مرحوم سيد عبدالله قوامي، كه مسجد دار اين منطقه بود، قرض كرديم.بعد شروع كرديم به تبليغات و كار.يواش يواش جمعيت جمع شد. هر هفته شلوغ تر مي شد ، به طوري كه جمعيت تو خونه ها جا نمي شد.بعضي از بچه ها با فداكاري تمام ، اتاق هاي خونه شون رو خراب كردن تا جمعيت بيشتري جا بشه ، اما بازم جا نداشتيم.به فكر ساختن حسينيه افتاديم.

اولين شبي كه تصميم گرفتيم حسينيه بسازيم ، پدر آقاي محمد تقي سفري پنج هزار تومان براي كمك به ساخت حسينيه داد ، اما هيچ اميدي براي ساخت حسينيه نداشتيم.منزل من حدود 2500 متر بود.من به بچه ها گفتم 500 متر از اونجا رو حسينيه مي كنيم ، اما بچه ها قبول نكردن. با اين حال بخشي از خونه  ام  رو سقف زديم و حسينيه كرديم.قسمتي از زمينهاي صنايع فولاد تو كهريزك بود كه يه پرچم قرمز بزرگ توش زده بوديم و محرم ها توش 500 متر چادر مي زديم ، اون چادر رو هم يه بار آتيش زدن.همه چي سوخت به جز يه تمثال حضرت سيدالشهدا(ع).

يه پيرزن مؤمن تو اين محل بود، معروف به سيده خانم.يه روز منو خواست و گفت" آقاي رنجبر! خواب ديدم كنار اين پرچمي كه زديد، 72 شهيد كربلا ايستادن.ديدم مردي اومد جلو كه منو از قنات رد كنه.گفتم تو كي هستي كه ميخواي دست منو بگيري؟گفت:«من جدت حسينم.اونا هم 72 يار من هستن».بعد اون پيرزن به من گفت آقاي رنجبر، اينجا حسينيه مي شه.بيائيد اينجا خدمت كنيد.اگه نياييد امام حسين(ع) آدم زياد داره بذاره اينجا!"

ما هم خنديديم وحرفشو جدي نگرفتيم .گفتيم اين زمينها مال صنايع فولاده ، حسينيه كجا بود! بيش از10،11 نفر از نقاط مختلف تهران اومدن و  به من گفتن ما خواب ديديم، رهبر معظم انقلاب اومده تو اين زمين و ايشون داره دستور ساخت قسمت هاي مختلف حسينيه رو مي ده به شما و پشت سرشون نماز جماعت خونديد.بازم من جدي نگرفتم و گفتم خواب كه حجيت نداره.

تا اينكه يه روز قبل شهادت امام رضا(ع) تصميم گرفتم برم مشهد.خيلي اتفاقي بليط گيرمون اومد.مشهد كه رسيديم روي پشت بام يه مسافر خونه ساكن شديم.نيمه شب مي خواستم برم حرم.خواهر همسرم ،كه با ما بود، به من گفت برگشتي براي نماز صبح ما رو بيدار كن.رفتم حرم. ازشلوغي درها بسته بود.سرمو گذاشتم رو در حرم و گفتم آقاجان خودت مي دوني من برا حسينيه اومدم ، معرفتشو ندارم بگم فقط براي زيارت اومدم.حال خوبي داشتم تا نزديك اذان صبح.

وقتي برگشتم خانوادمو براي نماز بيدار كردم.خواهر همسرم از خواب پريد و گفت: خواب ديدم توي اون زمين آقاي خامنه اي داره نقشه حسينيه رو روي تابلو براتون تشريح مي كنه؛ بعدش هم پشت سرش نماز جماعت خونديد.

اينو كه شنيدم به خانوادم گفتم سريع زيارت كنيد كه بايد برگرديم . مطمئن شدم كه حسينيه رو به ما عطا كردن.

حدود ساعت6 صبح رسيديم خونه.بهم گفتن چندبار تا حالا از بخشداري اومدن دنبالت كارت دارن با همون لباس عادي(شلوار 6جيب بسيجي،دمپائي،پيراهن سفيد و چفيه)رفتم بخشداري ؛ گفتن از دفتر آقا (رهبر معظم انقلاب)چند بار زنگ زدن ، كارت داشتن!

با بخشدار و همون لباس رفتيم دفتر آقا!! مشخص شد كه يكي از اشعارم درباره جنگ توي روزنامه كيهان چاپ شده و آقا خوندن و خوششون اومده و گفتن شاعر رو بگيد بياد.

رفتيم خدمت آقا. بعد از صحبت و گفتگوهاي مختلف ايشون فرمودن چي لازم داري بگو كه بهت بديم.گفتم من هيچي نميخوام.خونه هم دارم.يكدفعه ياد حسينيه افتادم.گفتم ولي يه زميني هست مال صنايع فولاده كه به ما نمي دن.مي خوايم يه مجموعه ورزشي و حسينيه حضرت ابوالفضل(ع) رو توش بسازيم.تا اينو گفتم اشك تو چشماي آقا حلقه زد.بعدش آقا دستور دادن تمام اون 60 هزار متر زمين رو در اختيار ما قرار بدن.

به هر زحمتي بود ، ساخت حسينيه رو شروع كرديم.شبي نبود كه پايه هايي را كه براي ستون هاي حسينيه كنده بوديم، خالي از آدم باشه.بچه ها هر شب مي اومدن و تو اين پايه ها نماز شب و زيارت عاشورا مي خوندن و گريه مي كردن.

وقتي ملات درست مي كرديم، بچه ها روضه مي خوندن و گريه مي كردن و اشكشون رو توي ملات اين حسينيه مي ريختن... .

هرچي بركت تو اين حسينيه هست از اشك و نفس اون بچه هاست...

نوکر شاه عبدالعظیم(ع) بازدید : 203 چهارشنبه 18 بهمن 1391 نظرات (0)

جلسات هفتگی استاد رنجبر گل محمدی

 

 

 

 

 

هر هفته جمعه ها ساعت 8 صبح

 

 

مکان - شهرری - کهریزک - حسینیه حضرت اباالفضل(ع)

 

سایت حسینیه حضرت اباالفضل(ع)   :  http://www.hoseinieh.com/

 

درباره ما
Profile Pic
ما بر آن شدیم این تارنمای اطلاع رسانی ذاکرین را با مدد ارباب حسین(ع) افتتاح کنیم تا گوشه ای از نوکری ذاکرین با اخلاص شهرری را نشان دهیم این سایت متعلق به تمامی هیئت ها و ذاکرین شهرری می باشد و وابسته به هیچ یک از ذاکرین نیست . یا علی مدد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا سایت ذاکرین شهرری به کار خود ادامه دهد یا خیر ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 30
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 45
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 2,416
  • بازدید سال : 27,018
  • بازدید کلی : 178,716